محل تبلیغات شما

گلاریژان



سلام و خسته نباشید عرض می‌کنم خدمت بلاگر های گرامی .خب برگشتنی سراغ خانه جدید رفتیم و با برو بچ تجهیزش نمودیم.
یک اجاق و یک سماور و تلویزیون ومومات دیگر.راه اندازی تلفن (یه چند جایی قطع شده بود)و آبگرمکن.کلی در رفت و آمد بودم بین خانه قبلی و خانه جدید.شاگرد مغازه هم سه روز بابت مراسم عقدش مرخصی گرفته بود در نتیجه اونجا هم می‌رفتم.الان پنجشنبه است و فردا جمعه هست و باز عازم محل کار .از صبح به خاطر حرف یه نفر کمی حالم گرفته است.گذاشتم آروم تر که شدم جوابش رو بدم.
دوستم میگه بیا باجانقم شو ولی خوب این فکر رو پیش خودش نمی‌کنه که شرایط من با خودش آسمون تا زمین فرق می‌کنه.
بالاخره تقدیر ما هم این بوده کارهای ناتمام نسل گذشته رو تموم کنیم.
هییییی،زندگی منطقی تر و گاهی بی رحم تر از اونیه که به نظر می رسه.
در حال غلبه بر فوبایای هستم که چندین سال پیش باید شکستش می دادم فعلا 3 بر 0 اون جلو هستش.
زندگی شاید همین باشد و اشتباهی دنبال مقصدم، کسی چه می‌دونه؟!


آمده ایم  دوره، همین کمک های اولیه و این صحبت‌ها .خوب بود بسیاریشان یادآوری بود.نکات جدیدی هم یاد گرفتم.یاد چند سال پیش افتادم با هملیخ بنده خدایی رو از خطر مرگ نجات دادم،گاهی وقت‌ها فکر می‌کنم چه می‌شود به‌جای یک سری برنامه‌های صدمن یه پر غاز- حقیقتا خود غاز خیلی گران شده باید گفت پر غاز-که تی‌وی پخش می‌کنه از این آموزش‌ها بذارن.راستش دوره تمام شده و تنها ماندم .هم اتاقی امروز رفت.سیگار می‌کشید از فرط استرس شغلی،این را می‌شد از پک‌های عمیقش فهمید.دلم خواست، تا الان مقاومت کردم.آینده را نمی‌دانم.ظاهر دوستم مرا پرت کرد سال‌های دور محله قدیمی شبیه یکی از دوستانم است.دور از جانش  البته .خودش را دار زد .چه قدر آدما می‌تونن شبیه هم باشن  وچه‌قدر سرنوشت‌ها متفاوت.
زنگ زدم به یکی از دوستای اصفهانی ،عاشق لهجه‌‌اشم.خیلی هم نازک حرف می‌زنه .یه بار تلفنی داشتیم حرف می‌زدیم خواهرم گفت این زنه کیه ؟ اطراف رو نگاه کردم گفتم کدوم زن، دوزاریم افتاد از خنده غش کردم، گفتم از کی تا حالا اسم زن ها ممد شده.بماند که به یه بدبختی جستیم.
از یه خبرش ناراحت شدم، فقط 25 روز زیر یک سقف. همکارم رو می‌گم که تازگی طلاق گرفت.فقط 14 روز بعد دوباره ازدواج کرد. چرا آخه؟چه‌قدر ناپایدار. سال گذشته بود گفت چند وقت دیگه عروسیمه  بلند شد رقصید دست منو گرفت بیا تو هم گفتم والا رقص بلد نیستم گفت کردی چی؟ گفتم هیچ رقصی. توصیه کرد یاد بگیرم ،ولی هنوز همونم.مثل  آهنگ مثل فیلم.گفت دست بجونبون عاشق شو .گفتم دروازه عاشقی قلبه ولی خوب تا نخوای بازش نمی‌کنی باید بخوای.
یاد دوست داشته شدن‌های یک طرفه سال‌های نه چندان دور افتادم.شاید یه وقت در موردشون نوشتم .خبری ازشون ندارم فقط می‌دونم اولی چند سال پیش صاحب بچه شد وقتی فهمیدم که مرخصی گرفته بود از دانشگاه.جایی که دیگه تدریس  نمی‌کردم و رفته بودم به دوستم  سر بزنم ،گفت می‌دونی نیلو حامله است؟
مکثی کردم و گفتم مبارکه.
















فردا شب دارم به محل کارم می‌رم.اول فرودگاه کرمانشاه بعد مهرآباد بعد فرودگاه عسلویه.بعد با هلیکوپتر روسکو.
خب بگم ترس از آلوده شدن ندارم دروغ گفتم اما من هم مثل مابقی مردم راستش را بخواهید حتی قبل از قضیه کرونا به مدت یک‌هفته مرخصی گرفته بودم برا این هفته‌ای که گذشت.درواقع انشاءاله یه هفته بیشتر اونجا نیستم.اما بهانه اصلی نوشتن این پست پرستارها و دکترهایی هستن که شغلشون می‌طلبه در خط مقدم جبهه مقابله با کرونای خبیث باشن.
ازهمین جا ازهمه این عزیزان تشکر می‌کنم.

پ.ن 1: تیتر برگرفته از کلیپ صوتی شهید آوینی .  بشنوید
پ.ن2:البته اون دسته از پرستارها و دکترهایی که بااخلاق هستن  وگرنه که یک سری از اونارو دوست ندارم.

سنگ مزار پدر در حال آماده شدنه.
یه چیزی می‌گم قضاوتم نکنید.آره پذیرش مرگ عزیز سخته ولی بسته به نوع نگاه آدم و دیدگاهی که به مرگ داره سختی یا آسونی این پذیرش متغیره.(انشاءالله  با عزیزانتون  سالیان دراز خوش وخرم زندگی کنین).
آنچه سخت‌تر از  وفات عزیزه مرور شدن خاطرات اون در لحظات تنهایی هست .
وقتی پدر را همراه برادرم داخل مقبره‌اش می ذاشتیم خاطراتش برام مرور شد واون لحظه که کفن رو از  صورتش کنار زدم چهره اش آروم بود و از اینکه دیگه درد نمی‌کشه خوشحال بودم از این که رها شد از درد ورنج.خدا رحمتت کنه پدر.
خدا برادرم رو جزای نیک بده، من که بواسطه کارم کمتر پیش پدر بودم و کارهای پدر برعهده اون و دیگر برادرم بود به مدت چندین سال.
اوایل فکر می‌کردم شاید این مشغولیت به پدر آدم رو از کار و زندگی از تحصیل و.بندازه.چه خیالی!  رسیدگی به پدر خود زندگی بود.

این آدرس وبلاگ ذخیره بنده در بلاگ هست
اگه سخنی ،پیامی درافشانی لازم بود می‌تونید اونجا برید تا ببینیم میهن بلاگ مشکلاتش حل می‌شه یا نه

به اسم کهکشان آبی لینکش کنار وبلاگ هست اولین لینک
سپاس


گوشی برادرم مدت‌ها بود خراب شده بود . می‌دونستم دردش چیه  ولی حوصله درست کردنش رو نداشتم.تا اینکه مجبور شدم. با توجه به قیمت دلار و قیمت گوشی‌ها صرف می‌کرد.بگذریم کابل تخت(فلت) اون ترک خورده بودو خلاصه ارتباط صفحه نمایش با صفحه کلید قطع بود. بازار گیرم نیومد گفتم برم یه جستجویی بکنم داخل شبکه ببینم چی پیدا می‌کنم.خوشبختانه پیدا کردم سه چهار تا شرکت بودن که می‌فروختن یکیش تو تبریز بود(ارزونترین) اون رو انتخاب کردم و خرید و مابقی قضایا. تا اینکه یه جایی چشمم خورد فاصله لندن تا پاریس با قطار 342 کیلومتر هست، زودی رفتم فاصله تبریز کرمانشاه رو پیدا کردم 580 کیلومتر بود یعنی انگار  من قطعه رو از یه کشور دیگه سفارش دادم اومده یه کشور دیگه  از انگلیس به فرانسه حتی فراتر !یه همچین کشوری داریم ما :)

این هم عکس اون کابل :

آخرین جستجو ها

به نام عشق Claribel's game رعایت و حفظ قانون، مقررات و حقوق شهروندی دست نوشته های سین.الف ღ لبخند زندگی ღ Linda's life negphosestu وب سایت تخصصی آموزش حفظ قرآن کریم Fashion & Cool NFL Cheap San Diego Chargers jerseys, Dress up Yourself Now. laxavapo